تحلیل نقش دست برتری بر فرآیند یادگیری دانش آموزان ابتدایی

                                                                                                    به نام خداوند مهرگستر

چکیده

یکی از مؤلفه های برنامه درسی ملی ؛ حوزه های یادگیری است که هریک از حوزه های یادگیری ، گستره و محدوده دانش ، مهارتها ، نگرش ها و ارزش های مرتبط با یادگیری و فرصتهای یادگیری را شامل می شود. توجه به عوامل اثرگذار بر یادگیری با هر شیوه آموزشی در مقطع ابتدایی مهم است، یکی از این موارد قابل توجه ، عامل دست برتری و ارتباط آن با فرآیند یادگیری دانش آموزان ابتدایی است؛ دست برتری ، با جانبی شدن مهارتهای رفتاری و تفاوتهای ساختاری و عملکردی در سیستم حرکتی مرتبط است. دست برتری ، رجحان دادن استفاده از یک دست بر دیگری در انجام کارکردهای حرکتی مختلف است. تقریبا 90 درصد از جمعیت بر اثر سلطه یابی و کنترل نیمکره چپ بر کارکردهای حرکتی ، در نهایت استفاده از دست راست را ترجیح می دهند، باقی جمعیت یا چپ دست می شوند یا دست ویژه ، به این معنا که برای انجام عملی یک دست و برای انجام عملی دیگر دست دیگر را ترجیح می دهند، و بالاخره در این میان عده ای نیز دو سو توان می شوند، یعنی هر دو دست آنها از مهارتی برابر برخوردار می شود. متأسفانه در خانواده و محیطهای آموزشی مدارس بویژه کلاس درس ، عدم آگاهی و توجه به ضرورت و اهمیت این موضوع از جانب معلمان و والدین، به الطبع دانش آموزان را با موانع و مشکلات عدیده ای در امر یاددهی- یادگیری مواجه ساخته است. در این نوشتار سعی شده تا با استفاده از روش تحلیلی- اسنادی و با درک و اهمیت ضرورت مسأله، به شناسایی و تجزیه و تحلیل عوامل تأثیر گذار بر دست برتری و بالطبع تأثیر دست برتری بر نحوه ی یادگیری دانش آموزان بر اساس تحقیقات انجام شده ، و به طبع آن حساسیت نقش معلمان در امر یاددهی– یادگیری و آگاهی و شناخت معلمان در برخورد مناسب و مؤثر با این گونه دانش آموزان پس از شناسایی ، اقدامات و پیشنهادات کاربردی مؤثر را جهت تسهیل امر آموزش و یادگیری مطرح نماید. آنچه که در نتیجه تحقیق آمده این است که عوامل وراثتی و جنسیتی و محیطی همچنین تجربیات افراد در فرآیند رشد و یادگیری می توانند در دست برتری و به طبع آن ، طرز تکلم و تجسم و نوع نگریستن آنها به دنیا دخیل باشند. در آخر پیشنهاد می شود که جهت تسهیل فرایند یاددهی – یادگیری ، معلمان سعی کنند آگاهی و شناخت کافی و لازم را از کارکردهای هر دو نیمکره مغز انسان با اتکا به یافته های پژوهشی مربوط به مغز، داشته باشند تا در برخورد با دانش آموزان راست دست و چپ دست و دو سو توان ، شیوه های آموزش چندگانه را به نحو مطلوب و مؤثر مورد استفاده قرار دهند و همچنین تا حد امکان ، متناسب با سبکها و ترجیحات متفاوت دانش آموزان، عمل نمایند و از مداخله مستقیم بر تغییر روند دست برتری دانش آموزان امتناع ورزند در غیر این صورت تبعات آن به مرور زمان در آینده متوجه خود دانش آموزان می شود نه معلم.

مقدمه

از آنجا که شرط ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر، موفقیت در دوره ی ابتدایی است و کیفیت عملکرد فراگیران در آینده متأثر از کمیت و کیفیت یادگرفته های آنان در این دوره است، لذا توجه خاص معلمان را به آموزش چگونگی یاددهی و شیوه ی صحیح انجام کارها به کودکان و نه تنها میزان یادگیری آنها می طلبد، آشنایی به ویژگیهای کودکان این کار را آسان تر خواهد کرد ( بهمنی :1389/8/3 ). مغز انسان به صورت آناتومیکی و کارکردی نامتقارن است و نیمکره های مغزی بر اساس شیوه های ترجیحی پردازش اطلاعات و نوع اطلاعاتی که پردازش می شوند تقریباً اختصاصی شده اند ( دیویدسون، 1992 ؛ بنتون، 1991 ). فرایند اختصاصی شدن نیمکره ها که جانبی شدن نام دارد، از هنگام تولد آغاز و در حدود هشت تا 10 سالگی کامل می شود ( دیویدسون، 1994 ؛ برک ، 2001 ). دست برتری به عنوان ترجیح غالب یک دست در اجرای تکالیف عملکردی که با یک دست قابل انجام هستند، تعریف شده است ( کاویل و برایدن ، 2003 ). روشن شده است که حدود 90 درصد افراد راست دست و حدود 10 درصد افراد چپ دست هستند ( آنت ، 1985 ).

 

مبانی نظری

روان شناسان به ویژه عصب روان شناسان دست برتری را شاخص غیر مستقیم تسلط نیمکره ای یا جانبی شدن می دانند (بیشاب ، راس ، دانیلز و برایت ، 1996). یعنی در افراد راست دست نیمکره چپ ( نیمکره زبانی ) مغز و در افراد چپ دست نیمکره راست مغز مسلط است. علی رغم این واقعیت تنها در 70 درصد چپ دست ها نیمکره راست برای زبان مسلط است ( کیروسکاری ، سالمین و هری، 2006 ). نیمکره های مغزی از لحاظ ساختاری و عملکردی تفاوت هایی با یکدیگر دارند، در نتیجه هر کدام برای کارکردهای شناختی خاصی تخصص یافته اند ( گازانیگا ، ایوری و منگن ، 2002 ) ، هر چند این تخصص یافتگی نسبی است نه مطلق ( پینل 2000 ). با توجه به تخصص یافتگی عملکردی نیمکره های مغزی و تفاوت چپ دستان و راست دست ها در تسلط نیمکره ای انتظار می رود که این دو گروه از لحاظ عملکردهای ذهنی و شناختی از جمله پیشرفت تحصیلی در دروس مختلف نیز با هم متفاوت باشند.

” نیمکره ی راست بیشتر در کنترل ساخت و ایجاد تشخیص های پیچیده ی دیداری و فرآیندهای غیر کلامی و آگاهی های ادراکی نظیر موسیقی و رمزهای ریاضی نقش دارد ( میلنر، 1962) ، در حالیکه تسلط یا غلبه ی نبمکره ی چپ مغز برای مهارتهای کلامی در بزرگسالان توسط تحقیقات متعددی نشان داده شده است ” ( به نقل از سیف نراقی و نادری ، 1389: 4 ). گرین (1994) ، اساساً نیمکره ی چپ مربوط به زبان است و نیمکره ی راست با پردازش دیداری ، فضایی در ارتباط می باشد ( آیزنک و فلاناگن، به نقل از بهاری و همکاران ، 1387 ).

مدتها غلبه ی طرفی یک نیمکره ی مغز بر نیمکره ی دیگر برای مطالعه درباره ی رشد زبان و تحصیل دانش بسیار مهم و اساسی جلوه می کرد. بر همین اساس در گذشته ، خانواده ها کودکان چپ دستشان را وادار می کردند که دست راست خود را به کار ببرند؛ زیرا عقیده داشتند که برای یادگیری و رشد زبان «چپی» بودن مضر است. تا اینکه لننبرگ ( 1967 ) نشان داد که آسیب به قسمت چپ مغز در کودکان زیر دوازده سال تأثیر بسیار زیادی بر توانایی کودک در کاربرد زبان نخواهد داشت، زیرا که طرف راست مغز توانایی جبران این ضایعه را دارد؛ و به جای نگرانی از اینکه کودک از دست راست یا چپش استفاده می کند، بایستی بیشتر به مداومت در کاربرد یک دست از دست دیگر توجه داشته باشیم (به نقل از سیف نراقی و نادری، 1389: 5).

ادبیات پژوهشی

ادبیات پژوهشی در خصوص ارتباط پیشرفت تحصیلی با دست برتری ناهماهنگ است. بیشتر تحقیقات و زمینه یابی ها نتوانستند تفاوت های فردی باثباتی بین افراد چپ دست و به هنجار در زمینه ی هوش ، پیشرفت تحصیلی و دیگر شاخص های استاندارد پیشرفت ذهنی یا توانایی های خاص شناختی بیابند (آنت و مانینگ ، 1990 ؛ فرول و تامکین 1994؛ هاردیک و پترینوویچ ، 1977؛ هریس و کارلسون ، 1988). سه رویکرد متفاوت و حتی متضاد وجود دارد که در غالب آنها تلاش می شود تا ارتباط دست برتری با توانایی های ذهنی توجیه شود:

رویکرد اول معتقد است که با توجه به اقلیت بودن چپ دستان ، چپ دستی به علت نوعی انحراف در رشد و یا آسیب مغزی ایجاد می شود ( بیکن، دیب و رید، 1973). برای مثال روشن شده است که میزان چپ دستی در افراد عقب مانده ذهنی ( پایپ ، 1990 ) و مبتلایان به صرع ( هریس و کارلسون ، 1998) دو برابر جمعیت عادی است. همانطور که گشویند و گالابوردا ( 1985 ) پیش بینی کرده اند، میزان اختلالات یادگیری ، اختلالات دستگاه ایمنی ، بیماری ها و نابهنجاری های جسمی و مشکلات حین تولد در چپ دستان بیشتر از راست دستان است (مک مانوس و بریدن ، 1993 ). سیگل و همکاران ( 1992 ) نیزنشان دادند که چپ دستی در میان کودکان نارس و دارای هوشبهر پایین بیشتر است. کراو، دان و لیزک ( 1998 ) در پژوهشی ملی روی دانش آموزان انگلیسی شواهدی یافتند که نشان دهنده ی ضعف ذهنی افراد کاملاً چپ دست و نقص شناختی افرادی است که در دو دست مهارتهای برابری دارند. بیشاب ( 1990 ) در یک نمونه 16000 نفری نتیجه گرفته است که بین نقص ذهنی و چپ دستی ارتباط معناداری وجود دارد. همچنین برخی تحقیقات از جمله تحقیق لام و اپستاین ( 1999 ) نشان داده اند که دانش آموزان چپ دست پیشرفت تحصیلی ضعیف تری نسبت به افراد راست دست در فراگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم دارند. اما این نظریه نمی تواند برجستگی ذهنی برخی چپ دستان و پدیده چپ دستی فامیلی را توجیه کند.

در رویکرد دوم اعتقاد براین است که به علت استفاده از ظرفیت های نیمکره راست ، چپ دستان توانایی های ذهنی برجسته تری نسبت به راست دستان دارند. در این راستا تان ( 1989 ) نشان داده است که چپ دستان متوسط توانایی ذهنی غیر کلامی بهتری نسبت به راست دست ها دارند. هیکز و داسک (1980) نیز گزارش کرده اند که دانش آموزان تیزهوش مدارس ابتدایی که هوشبهری بالاتر از 132 دارند، کمتر از جمعیت عادی راست دست ها هستند. همچنین اعتقاد بر این است که چپ دستان هنرمندتر از راست دستان هستند، لئوناردو داوینچی یکی از این موارد است. در واقع افراد غیر راست دست در میان هنرمندان و معماران بیشترند ( آنت، 1985 ). برخی مطالعات نیز نشان داده اند که چپ دستی با استعداد هنری بالا به ویژه نقاشی و موسیقی ارتباط دارد ( آگلیتون ، کنتریج و گود، 1994؛ هاسلر و گوپتا، 1993). در کودکانی که استعداد ریاضی بالایی داشته اند، نیز میزان چپ دستی دو برابر جمعیت عادی بوده است ( بن باو، 1986 ). کازی ، پزاریس و نوتال ( 1992 ) در تحقیق خود دریافتند که توانایی فضایی که با دست برتری همبستگی دارد، پیش بینی کننده پیشرفت در ریاضیات است. کیلشاو و آنت ( 1983 ) نیز گزارش کرده اند که 20 درصد تنیس بازان حرفه ای در دو جنس چپ دست هستند. همین شیوع زیاد چپ دستی در حرفه ای های رشته کریکت و بیس بال نیز گزارش شده است که علت آن را استعداد عالی چپ دستان در مهارت های فضایی- بینایی می دانند. در اندازه گیری دست برتری باید توجه داشت که بسیاری از آزمودنی های چپ دست در اثر فشار فرهنگی و آموزشی ، نگارش و نقاشی با دست راست را یاد گرفته اند ( هینکل و همکاران ، 2001 ). حکیمی کلخوران ، خداپناهی و حیدری (1390) نیز نشان داده اند توانایی فضایی افراد چپ دست بیشتر از دیگر افراد است، مطابقت دارد.

در سومین رویکرد که احتمالاً بهتر از دو نظریه دیگر می تواند نتایج پژوهش های متناقض را توجیه کند، اعتقاد بر این است که جانبی شدن صرف نظر از جهت آن ( چپ دستی یا راست دستی ) با پیشرفت ذهنی ارتباط دارد؛ یعنی افراد کاملاً چپ دست و کاملاً راست دست توانایی های برجسته ای نسبت به دیگران دارند. به عبارت دیگر ، جانبی نشدن انحراف رشدی محسوب می شود. در این راستا تحقیق کراو ، کراو ، دان و لسک (1998) نشان داده است افرادی که مهارتها را به صورت برابر با دست چپ و راست انجام می دهند، نقایص ذهنی بیشتری در قیاس با دیگران دارند. به همین دلیل در برخی درمان ها تلاش شده است تا از افزایش جانبی شدن به عنوان تکنیکی برای درمان نارساخوانی استفاده شود. همچنین لیزک و کراو ( 2001 ) داده های تحقیق کراو و همکاران را مجدداً تحلیل کردند و نتیجه گرفتند که هیچگونه نقص ذهنی و شناختی در افراد دو انتهای پیوستار دست برتری وجود ندارد. تحلیل نتیل ( 2003 ) نیز با استفاده از روش تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داده است که میانگین توانایی های شناختی با افزایش میزان جانبی شدن صرف نظر از جهت آن افزایش می یابد. این رویکرد مدعی است که می تواند نتایج پژوهش های مختلف در این حیطه را تفسیر کند. برای مثال برخی تحقیقات ارتباط معنی داری بین دست برتری و توانایی های ذهنی نیافته اند؛ چرا که پیوستار دست برتری را به دو بخش تقسیم کرده اند. داگلاس ، راس و کوپر ( 1967 )  در مطالعه وسیعی ارتباط پیشرفت تحصیلی و چپ دستی را در 5600 کودک انگلیسی بررسی کردند و هیچ ارتباط معناداری پیدا نکردند. هاردیک ، پترینویچ و گلدمن ( 1976 ) ارتباط دست برتری ، هوش و استعداد ریاضی را در 7688 دانش آموز بررسی کردند و هیچ رابطه معناداری نیافتند. کالنان و ریچاردسون ( 1976 ) نیز 16000 دانش آموز را بررسی کردند و نتوانستند ارتباطی بین دست برتری و پیشرفت تحصیلی بیابند. همچنین تحقیق دی آگوستینی و دلاتولاس ( 2001 ) هیچ ارتباطی بین دست برتری و توانایی های شناختی را تأیید نکرده است. در یک مطالعه کلاسیک مک کوبی و ژاکلین ( 1974) ، نتایج بسیاری از پژوهش ها را در مورد تفاوتهای جنسیتی بررسی کرده و گزارش نمودند که پسران در کل مهارت های دیداری- فضایی بهتر ( نیمکره راست ) و دختران مهارتهای زبانی بهتری ( نیمکره چپ)  دارند ( آیزنک و فلاناگن به نقل از بهاری و همکاران ،1387: 73 ).

از آنجا که نوشتن با دست تحت تأثیر فرهنگ است ، کسانی که در یک فرهنگ مبتنی بر راست دستی با دست چپ می نویسند ، افراد کاملاً چپ دستی هستند ، اما افرادی که با دست راست می نویسند لزوماً افراد راست دست خالص نیستند ؛ بنابراین طبیعی است که در چنین پژوهشی توانایی شناختی چپ دستان دارای میزان زیاد جانبی شدن بیشتر از توانایی شناختی افراد غیر چپ دست ( میزان متفاوت جانبی شدن ) است.

در مجموع یافته های تحقیقات مربوط به دست برتری متناقض بوده و تفسیرها همچنان مبهم است. با این وجود آنچه که از تحقیقات بر می آید دست برتری و جانبی شدن می تواند متأثر از وراثت و عامل ژنتیک یا محیط ، فرهنگ ، اجتماع و یا مهمتر از همه متأثر از کارکردهای روانشناختی مغز باشد به طوری که راست دستان متناسب با نیمکره چپ و چپ دستان متناسب با نیمکره راستشان عمل می کنند که البته این تفاوت نیز بیشتر در مغز آنها دیده می شود. در هر صورت افراد کاملاً راست دست و چپ دست بهتر می توانند در امر یادگیری و فعالیتهای روزمره شان عمل کنند اما افراد دو سو توان در این امر معمولاً کمتر موفق هستند به این دلیل که احتمالاً جانبی نشدن انحراف رشدی محسوب می شود.

همانطور که بیان شد افراد چپ دست و راست دست از توانائیهای ویژه برخوردارند بر خلاف افراد دو سو توان. افراد چپ دست دارای مهارتهای فضایی- دیداری هستند و می توانند در عرصه های ورزشی و هنر و معماری به نوعی موفقتر از دیگران عمل کنند، این افراد به دلیل ارتباط های زیادی که بین دو نیمکره مغز خود دارند، در استفاده بهینه از مغز خود موفق تر از راست دستان هستند و در انجام فعالیتهای خود بسیار سریع تر و بهتر از اغلب راست دستان عمل می کنند. این در حالی است که راست دستان طی آموختن زبان فقط نیمکره راست را به کار می گیرند، همچنین در رابطه با دست برتری و جنسیت ، نتایج برخی پژوهشها حاکی از آن است که پسران در کل مهارت های دیداری- فضایی بهتر (نیمکره راست) و دختران مهارتهای زبانی بهتری ( نیمکره چپ ) دارند. گشویند و گالابوردا ( 1985 ) ذکر می کنند که بر اساس برخی شواهد احتمال زیادی وجود دارد که پسران دچار اختلالات خاصی نظیر اوتیسم و خوانش پریشی گردند. همچنین ممکن است که هورمون مردانه تستسترون رشد نیمکره چپ مغز را در طی رشد پیش و پس از تولد معیوب سازد و این خود می تواند منجر به خوانش پریشی گردد، اختلالی که با صدمه به نیمکره چپ مرتبط می باشد.

بحث و نتیجه گیری

در کل با توجه به اهمیت مسئله ی دست برتری در مدارس ابتدایی و پیش از آن مقطع پیش دبستانی با توجه به تفاوتهای فردی دانش آموزان دارای هوشبهر معمولی چه در رفتار و چه در علائق و نیازهای ویژه ی  آنها در یادگیری ، باید در برنامه های درسی نظام آموزش و پروش خصوصاً مقطع تحصیلی ابتدایی و حتی قبل از آن پیش دبستانی مد نظر متخصصان نظام برنامه ریزی ، مربیان و مدیران و اولیاء در مرحله ی اجرایی برنامه ها قرار گیرد. نقش معلمین در مدارس بارزتر است و آنها باید انگیزه و شناخت کافی از نیازها ، علائق و نتایج رفتاری تک تک دانش آموزا نشان در کلاس درس داشته باشند تا بتوانند در امر یاددهی و یادگیری موفقتر عمل نمایند. همچنین تجهیزات و امکانات رفاهی لازم را برای دانش آموزان، بالاخص نحوه ی چیدمان و طراحی صندلی با توجه به نیازهای ویژه ی دانش آموزان چپ دست برای جلو گیری و کاهش اضطراب ، استرس و امنیتشان در جهت سلامتی و یادگیری هر چه بهتر فراهم آورند. معلمان نیز با توجه به مسئله دست برتری و چپ دستی و دوسو توانی در دانش آموزان ، باید متوجه باشند که لزوماً جانبی شدن به طور کامل (راست دستی و چپ دستی  مشکل ساز نیست و باید در امر یاددهی و یادگیری با این گونه دانش آموزان منصفانه برخورد نماید به دلیل این که هر یک از این دانش آموزان دارای تواناییها و مهارتهای ویژه هستند و بگذارند دانش آموزان از سبک های ترجیحی خود در خصوص این امر در یادگیری استفاده نمایند اما مشکلات یادگیری بیشتر شامل حال دانش آموزانی می شود که دوسو توان هستند یعنی نه به طور کامل راست دست و نه چپ دست هستند و از هر دو دست خود در امر نوشتن و یادگیری استفاده می نمایند چرا که شیوع اختلالات مربوط به خواندن و نوشتن و تکالیف مربوط به استدلال ، حافظه و محاسبه در آنها بیشتر است. بهتر است این کودکان را عادت داد که از یک دست خود استفاده نمایند تا ثبات لازم را در تمرکز بر یک دست کسب نمایند و در مراحل بعدی تحصیل با مشکلی از لحاظ توانائیهای شناختی و جسمی و عاطفی مواجه نشوند. برتری یکی از دستها بر دیگری بهتر از وجود تردید در کودک است و موجب احساس ثبات و اطمینان و کسب مهارتهای کامل حرکتی در فعالیتها می شود در نتیجه بهتر است که کودک را با تشویق در جهت مورد نظر هدایت کرد. اگر به کودک اجبار شود، یا مقاومت او را در حفظ چپ دستی و راست دستی نادیده بگیریم ممکن است که آسیبهای جسمی و روانی جبران ناپذیری به او وارد شود. از آنجا که مغز شبکه ای منحصر به فرد و آهنگ رشد کودکان متفاوت است، بنابراین برنامه درسی را صرفاً متناسب با عموم دانش آموزان نمی توان تهیه کرد. این نوع برنامه باید به غنی سازی محیط یادگیری تمایل داشته باشد و بر فضای عاطفی متناسب نیز تأکید ورزد. همچنین این برنامه باید زندگی اجتماعی در مدرسه را پشتیبانی کند و تفاوت سبکها و ترجیحات دانش آموزان را مورد توجه قرار دهد. دست برتری به خودی خود نمی تواند پیش بینی کننده ی موفقیت تحصیلی باشد ، اما توجه به آن روند یاددهی- یادگیری را تسهیل می کند.

 

منابع

بهمئی ، لیلا. ( 1389 ). الگوهای نوین یاددهی و یادگیری ؛ با تأکید بر دوره ی ابتدایی ، تهران ، نشر آراد کتاب

سیف نراقی ، مریم و نادری ، عزت اله.( 1389). نارسایی های ویژه در یادگیری ؛ چگونگی تشخیص و روش های بازپروری ، تهران ، نشر ارسباران

آیزنک ، مایکل و فلاناگن ، کارا. ( 1387 ). کارکردهای روان شناختی مغز ، ترجمه ی سیف الله بهاری ، محمد مهدی شمسایی و محسن جدیدی ، رودهن ، نشر معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن

حکیمی کلخوران ، مریم؛ خداپناهی ، محمد کریم و حیدری ، محمود. ( 1390 ). رابطه دست برتری با توانایی های دیداری فضایی و انعطاف پذیری شناختی، مجله ی علوم رفتاری ، 5 (1) ، 89-83.

تهیه کننده : آموزگار پایه اول-خانم بیدبرک نیا

تایید کننده : معاون آموزشی-خانم صالحیان مهر

پنج شنبه  18  اردیبهشت ماه  1399


امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 6.4/20